دیدگاه غلط از آزادی
نویسنده ومحقق : واحد یکتا
یادمان نرود ،وفاداری احساسی وعاطفی، به این معنی نیست که زن ومردجزباهمسریامحارم شون حق معاشرت ومعامله ورفت وآمدهای معمولی وروزمره رانداشته باشند. متاسفانه طرزتفکرمتحجرانه ووجود ذهن بسته ومحدود اندیش درمیان بعضی خانواده ها،باعث ایجادتنش ها وبحث های بی خودی بین زن وشوهر وخانواده می شود. وناشی ازتفکربیمار وبدبین افراد است که به دلایل متعددی به وجود آمده ودچار شک وبدبینی شده است. ازجمله گوشزدهای فراوان وافراطی خانواده هابرای دفاع ازغیرت وناموس وشرافت،به حدی که شاهدبودیم یا شنیدیم وخوانده ایم که دربعضی جوامع وخانواده ها ،دخترحق تحصیل ویابیرون رفتن ازخانه یامسافرت را نداشته ودرحجابی از افراط وزیاده روی پوشانده می شود وبه نام پوشش اسلامی ازکمترین حقوق انسانی اش محروم می شود ..
گویااندیشه های بسته ومتحجربه این می اندیشند که هروقت زن ومردی ویا دختر وپسری باهم درحال گفتگودرباره ی هرچیزروزمره ویاکاری هستند، حتما دارنددرباره ء روابط جنسی ویا بی ببندوباری وخیانت صحبت می کنند!؟!
این طرز فکر احمقانه وبی انصافانه وعجولانه ناشی از آموزش های غلط وتبلیغات نادرست وغیرت نابه جا وسخت گیری های روان پریشانه است.
ازعوامل اصلی بروز اختلافات میان خانواده هاست وزندگی رابه جهنم وویرانی وجدایی هامی کشاند ویادرتباهی وفساد وخیانت به لجن می کشد. چندماه پیش من یک نمونه را خودم از این قضاوت های عجولانه شاهد بودم که یه حاج آقایی که محله ی ما ساکن هستند وبرای خودش ظاهر وشخصیت وبرو بیای ظاهری زیادی داره درحالی که ما توی ماشین بودیم از افتخاراتش می گفت ومی بالید که یه دختر وپسر دانشجو داره که درفلان دانشگاه هستند .. و می گفت : پسرم اوایل دانشگاه دوستانی داشت که من از اونا خوشم نمی اومد ولی پسرم جواب منو نمی داد وبا آ ها معاشرت داشت ومی گفت خوب وبد را بذار به اختیار خودم!(پسرک احمق!) ولی من تنبیه بدنیش کردم وخوب شد ودیگه با اونا ندیدمش!؟ .. وقتی از ماشین بیرون اومدیم تو فکر حماقت این پدربودم که یکی از پسرای دوست اون پسر که تو ماشین بود وداشتیم باهم به محله مون بر می گشتیم به من گفت : من فلانی رو می شناسم والان هم سیگار می کشه بدون اینکه پدرش بدونه وهم با دخترا که هیچی با زنان متاهل هم رابطه داره!؟ .. این هم افتخار نتیجه ی کاری که حاج آقا از خودش تعریف می کرد وبا کار اشتباهش غیر مستقیم در این اشتباه پسرش سهیم بود ونمی دانم با دخترش چه رفتار اشتباه بزرگ دیگه ای را داشت وباعث چه رفتار اشتباه دخترش شده بود!؟
او باسوء فهم ونداشتن شناخت روانی فرزند جوان وپرانرژی وآزادی خواهش با تنبیه بدنی وتحقیر پسرش به خاطر حتی انتخاب اشتباهش به جای راهنمایی ودلسوزی ورفاقت با پسرش در واقع اورا به ادامه ی رفتار اشتباه ویا خطرات بعدی تشویق می کرد. پسرش صرفابه خاطر تسلط قهری واجباری پدرش از او اطاعت می کرد وهیچ گونه روراستی وصداقت وآزادی وحقیقتی بین اونا وجود نداشت ..
این والدین نا آگاه همان دوستان نادانی هستند که نتیجه ی کارشان از دشمن بدتر ومخرب تر است .
ووای به حال خانواده ای که چنین مدیران وسرپرستانی داشته باشند ..
دختر برادرم که امسال سوم دبیرستانه برام تعریف می کرد که باپدرش خیلی صمیمیه وخودش اغلب با پدرش پشت رایانه می نشستند وچت می کردند وپدرش اونو با دنیای اینترنت آشنا می کرد وراهنمایی اش می کرد واز خوبی ها وزشتی هاش می گفت وبه او گفته بود که اگه به او اجازه ندهد در دنیای اینترنت گشت وگذر کند وراه وچاه را بشناسد، به زودی خودش ازراه خلاف ونادرست ، به اشتباه می افتد وچون راهنما ودوست سالم وفهمیده ودلسوزی نداشته خطرات دنیای نت اورا تهدید می کند وبه اشتباه می افتد .. دختر داداشم گفت که پدرش به او راه وچاه را نشان داده وبهش گفته انتخاب راه با خودشه واین حق خودشه که مسیر زندگی اش را نتخاب کند ومسلما خوشبختی وسعادت دخترش برای او فوق العاده مهم واساسی است .
برادرم اینجا از تجربیات خودش وآگاهی هایش به دخترش گفته ودرعین رعایت احترام پدروفرزندی ، عین یه دوست خوب ومهربان بدون توقع واجباری با او هم صحبت وهمراه شده وبعد تنهاش کرده تا خودش راه را انتخاب کند ومسیر زندگی اش را انتخاب کند واین خیلی خوب است وراه را برای بروز استعداد ها وشخصیت دخترش فراهم کرده است ومن به این خاطر تحسینش می کنم ..
اگر دخترش را تحت فشار قرار می داد ومجبورش می کرد در این مرحله از سنش که می تواند خیلی راه ها را انتخاب کند، فقط حرف وراهی را که او برایش تعیین می کند انتخاب کند بی شک عقده وگره ای روانی درون دخترش پرورش می یافت که راه را برای ورود اطلاعات وآگاهی های غلط فراهم می کرد وباعث تربیت نادرست فرزندش می شد.
روح انسان تنها در آزادی بیان عقیده وعمل تاجایی که به آزادی وقلمرو زندگی دیگری تجاوز نکند،پرورش یافته واستعدادهای نهفته ش بروز می کند ومن مطمئنم همه ی انسان های آزاده وآزاد اندیش این حرف من را تایید خواهند کرد.
چون هدف بی بند وباری نیست وبلکه برای دفاع از خود دربرابر ناملایمات وشتی ها وفسادهاباید اول آن ها را شناخت تا در مقابل آنها پادزهر وضدحمله ای مناسب به کار بست. این یک تاکتیک وسپر محافظتی در برابر هر نوع خطری است که روح پاک وآزاده ی انسانی را تهدید کند ویا بخواهداورا در اسارت ومحدودیت های بی مورد قرار دهد .
اگربرای دیگران همان قدر که برای خودمان حق آزادی قائلیم آزادی بخواهیم هرگز بدبینی وبدخواهی وقضاوت عجولانه در قلب وذهن ما بوجود نمی آید. وصرف ایجاد یک وسوسه ی ساده وخطور افکار ناراحت کننده وبدبینانه،این اندیشه های بدبینانه وناروا فرصت ثبات وباورشدن را پیدا نمی کنند.
یادمان باشد که همان قدر که بی حیایی وبی قیدی وپرده دری ورعایت نکردن مرز وحدود ارتباطات وگفتگوها بین نامحرمان،در عقایدما،زشت ونکوهیده ست، همان قدر هم بدبینی وشکاکت وبداندیشی وقضاوت عجولانه،زشت ونکوهش شده است.
به نظر من آزادی صرفا انجام دادن یا گفتن هرکاری وسخنی نیست بلکه گاهی انجام ندادن ویا نگفتن بعضی حرف هابه معنی آزادی است. کسی که کارهای غیر اخلاقی وغیر انسانی انجام نمی دهد ویا از زشتی ها نمی گوید ،انسان آزادی است چون خودش را با خردمندی از قید هوس ووسوسه وبردگی نفسش نجات داده است. به این معنی که آزادگی در قلب اوست وشرافت وزیبایی در اندیشه وگفتار وپندار او متجلی .
وقتی کسی فکر واندیشه ای زیبا گرا وخیرخواه داشته باشد وبه مرحله ی روشن بینی وخیرپراکنی ونیکوکاری رسیده باشد می تواند گفت او یک انسان ازاداز هر قید وبند واسارتی است . در عین حال که مثل همه ی انسان ها نیازمند خوراک،پوشاک،منبع کسب درآمد و.. است ،اما در عین حال او رفع همه ی این نیاز ها را برای به دست آوردن وکسب غذای روح وغنای اندیشه اش دنبال می کند وبر هوی وهوس ها واحساساتش چیره است.
این زمانهی است که رهایی به وقوع می پیوندد وانسان هر لحظه تولدی تازه پیدا می کند واز آزادی روحی اش لذت می برد. این زندگی طبیعی است..
حالا شما چقدر آزاد هستید؟!
کلمات کلیدی: زندگی، آزادی، بی بندوباری، اسارت